این روزا حالم خیلی بده ....داغونم .... خیلی داغون.... اونقدداغونم که دیگه نمیتونم مث قبل ن گریه کنم نه بخندم.....کارم شده اذیت  کردن اونایی که  نمی دونم دوسم دارن یا ن... نمیدونم خوشحالن از بودنم یاناراحت ...کارم شده عصبی شدن سرموضوع های الکی ..... گریه کردن وسط خاطره های خوب...غرق شدن توافکار لجن ..بهونهای بچگونه ... ...خیلی داغونم  مث وقتایی که بودمو کسی نفهمید...نمیدونم مدیون خودم باشم یا ادمای دروبرم .... داغونم ...ولی خودمو که دارم هرچند بعضیاروندارم.....شدم مث یه بچه ..دلم میخاد بهم توجه بشه ... سعی درخوشحال کردنم بشه ..  دلم میخاد نازمو بکشن ..لوس شم ....مث بچه ها نازم خریدار داشته باشه ...ولی نمیشه ..بخامم نمیشه.... بقول ادمای دورم ... خجالت بکش از سنت ...ازقدت ...از دوروبرت ...ادما ببین چی میگن (مردم چی میگن).. چرا لامصبا نمیفهمین نیازدارم بهتون ولی هیچی به هیچی....داغونم واین روزا وسط حال خرابم ...قلبم بی دلیل وبی جهت میکوبه ...حکمتشو نمیدونم...شکسته ولی چقد اروم داره می تپه .درست مث روحم که داغون شدو  هیچ اتفاقی  نیوفتاد..حتی کسی هم نفهمید.چه برسه به ..............................ادمای دورم هستن ...هستنا ولی اونجوری ک من میخام نیستن ...اصلا اونجور که باید باشن نیستن....کارشون بم لنگه عزیزشونم ....درغیر اون صورت محل سگم بهم نمیندازن ....اگه بخانت باید باشی نخانت حقت همونه مث یه دستمال پرت شی یه گوشه....ادمای دوروبرم خیلی وخته مردن برام....درست مث خودشون ک مردم براشون .....درسته داغونم:) ولی هروز میخندم ...بلند میخندم ....وسط اشکام میخندم ...میخندم تا بفهمن من خودممو خودم....میخندم تا نفهمن ک چقدداغونم.....میخندم .....شاید یکی از چشام بفهمه چمه چی تو دلم میگذره ... چ اشوبی تمام وجودمو گرفته ...ولی ندارم ..  ..هیچ وقت نداشتم .....تنهام ...مث همیشه ک تنهابودم .....خیلی تنها...عالم تنهایی خیلی شرف داره به بودن درکنار ادمایی که اول غرورتو میشکنن بعدخودتو ....خدام منو افرید که به یه  سری از بنده هاش بفهمونه که بدبخت کی میتونه باشه؟؟؟ تنها کی میتونه باشه؟؟ داغون کی میتونه باشه ؟؟ ممنونم ازت فقط خدایا بگو داری باخودم ..بازندگیم..باسرنوشتم چیکا میکنی ... بگوتا حداقل خودمم کمکت کنم .....😔ببخش خداعصبی وداغونم :(

ببخشیدعاشقانه نبود حالم این روزا واقعن خوب نیس:(